توالت همیشه من را یاد زندان می اندازد.یک اتاق دو در دو که فقط میشود به
سختی درونش نفس کشید. اما وقتی سرکار باشی تنها راه فرار می شود. چند لحظه
با خودت هستی. دور از غرغرهای رئیس، ایرادهای بنی اسرائیلی اش چرا بند
کفشات آبیه؟ کفشت که سیاهه...
واقعا به چه چیزی فکر می کند؟ این چرندیات نامتناهی از کجا سرچشمه می گیرد؟
گاهی اوقات با خودم به این نتیجه می رسم که باید اسمش را می گذاشتند
سیاهچاله. بچه تر که بودم خیلی دوست داشتم راز ستاره های آسمان را بفهمم.
تقریبا کتابهای زیادی درباره نجوم خواندم. اما تنها چیزی که فهمیدم این بود
که هیچ چیزی نفهمیده ام. من اسم جایی که کار می کنم را گذاشته ام: افق
رویداد
افق رویداد منطقه ای از فضا و زمان است که در آنجا تمام مرزهای فضا به شدت
تحت تأثیر سیاهچاله است و اگر جسمی وارد این ناحیه شود، سرانجام در
سیاهچاله سقوط میکند. این عین جملات کتابست. اما چرا من این اسم را رویش
گذاشته ام؟ چون اینجا تمام احساسات و افکار کارگرها و پرسنل در نهایت در
افکار رئیس حل می شود جوری که انگار اصلا وجود خارجی نداشته.......
:: برچسبها:
بازنویسی ,
سیاهچاله ,
دانلود ,
کتاب ,
:: بازدید از این مطلب : 60
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0